شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶ - ۱۶:۲۵
۰ نفر

کیومرث پوراحمد کارگردانی است که اصالت در تمام فیلم‌هایش موج می‌زند.

فیلمسازی که همیشه فیلم‌هایی درباره روابط آدم‌ها ساخته و به همین خاطر هم عده زیادی را تحت‌تاثیر قرار داده است. کیست که چشمانش هنگام تماشای «شب یلدا» تر نشده یا وقتی مجید و بی‌بی را می‌بیند، از ته دل نخندد؟ این جادویی است که پوراحمد در این سال‌ها بر آن مسلط شده؛ فیلم‌هایی برای مخاطب ایرانی که پر از حس و حال هستند و تماشایشان در ذهن می‌ماند. آخرین فیلم او «اتوبوس شب»،  همان حس را دارد. اگرچه این‌بار قصه در جبهه و زیر بمباران و گلوله شکل می‌گیرد؛ فیلمی که قصه‌ای سرراست دارد اما پر از نکته‌های جذاب است.

  روایت اول؛ قصه شهر جنگی

ماجرا از وقتی آغاز می‌شود که نوجوان 16 ساله‌ای همراه یک بسیجی برای انتقال 37 اسیر عراقی به پشت جبهه انتخاب می‌شوند. آنها با اتوبوسی غرق گل از بیراهه‌ای می‌روند تا از آتش بمباران بعثی در امان باشند؛ این شروع «اتوبوس شب» است.
ماجرای اصلی فیلم براساس داستان کوتاهی از حبیب احمدزاده شکل گرفته؛ داستانی به نام «سی ونه و یک اسیر» از مجموعه «داستان‌های شهر جنگی».

اما  اصل ماجرا جور دیگری است؛ نوجوان قصه که حالا وارد فیلم هم شده، در واقع خود حبیب‌ احمدزاده است که در سال‌های ابتدایی جنگ ماموریت انتقال اسرا به پشت خط مقدم را به او می‌سپارند؛ او با ترس و وحشت آنها را به آنجا منتقل می‌کند و بعدها قصه این ماجرا را با پرداخت ذهنی می‌نویسد. پوراحمد هم از این قصه خوشش می‌آید و سراغش می‌رود؛ درحالی که اصلا دنبال کار و پروژه دیگری بوده. او می‌گوید:‌ «کاملا اتفاقی سراغ این موضوع رفتم. من درگیر فیلمنامه دیگری بودم؛ قصه‌ای از مجموعه داستان‌های «شهر جنگی» را خواندم و جذبش شدم؛ آن قصه بسیار بکر و تازه بود و مضمونش هم فراتر از جنگ عراق با ایران  بود؛ همین‌ها جذبم کرد که سراغش بروم. بعضی قصه‌ها خودشان به آدم می‌گویند ما را فیلم کن! قصه‌هایی که قلاب‌شان گیر می‌کند و آدم را دنبال خودشان می‌کشانند. مثل همین قصه که فضای خاص و موقعیت بکرش آدم را درگیر می‌کرد؛ ضمن اینکه کار سختی به نظر می‌رسید؛ اینکه فیلمی بسازی که بخش عمده‌اش در یک اتوبوس می‌گذرد با سی و چند اسیر دست و چشم بسته...». پوراحمد کار را این‌گونه شروع می‌کند.

روایت دوم: آدم‌های واقعی

به جز نوجوان 16 ساله فیلم، یک شخصیت دیگر هم از واقعیت به دنیای خیالی فیلم آمده؛ «فاروق» عراقی‌ای است که همه به جاسوس‌بودن‌اش مشکوک‌اند اما بعد در فیلم، او به ایرانی‌ها کمک می‌کند تا اسرا به منطقه ایرانی‌ها برسند. این شخصیت را حبیب احمدزاده به پوراحمد توصیه کرده. «سعد ادهم» نمونه واقعی این آ‌دم است که در زمان جنگ به ایران آمده و بعد هم برای ایرانی‌ها جنگیده و جبهه رفته است. سعد  اد هم الان در تهران زندگی می‌کند و درباره ماجراهایی که بر او رفته، می‌گوید: «ما را به عنوان معاود ایرانی می‌شناختند. چون اصلیتمان ایرانی بود. زمانی که جنگ ایران و عراق شروع شد، ما را – که اصلیت ایرانی داشتیم – جمع کردند در پادگانی در نجف. آنها می‌خواستند از شر ما راحت شوند. می‌گفتند خانواده‌های ما را از عراق اخراج کرده‌اند اما خیلی‌ها بعد از سقوط صدام فهمیدند که آنها اعدام شده‌اند». این اتفاق‌هاست که باعث می‌شود عزم او هم برای فرار از عراق جزم شود: «ما تمرد کردیم و گفتیم علیه ایران نمی‌جنگیم. وقتی این اتفاق افتاد ما را خلع سلاح کردند. من هم با این کلک که می‌خواهم برادرم را ببینم، از پادگان بیرون ‌آمدم و بعد هم 36 روز طول کشید تا از شمال غربی عراق وارد ایران شدم و بعد از چند ماهی هم به جبهه رفتم». او حالا 51 درصد جانبازی دارد و با 55 سال سن هنوز تابعیت ایرانی نگرفته؛ این همان آدمی است که محمدرضا فروتن در اتوبوس شب نقش او را بازی می‌کند.

روایت سوم: بازیگران

«انتخاب شکیبایی خیلی طولانی شد؛ اول کار آدمی را می‌خواستم که ریزنقش و حرفه‌ای باشد. بازیگر شاخصی فیلمنامه را خواند و گفت اینکه فقط راننده است و قبول نکرد. بعد یک نفر دیگر را آوردیم که از فیلمنامه خوشش آمد اما سر بزنگاه ما را لنگ گذاشت و رفت دنبال سریال... شکیبایی اما فیلمنامه را خواند و آن را دوست داشت؛ ضمن اینکه یک ارتباط عاطفی هم از زمان «خواهران غریب» بین ما به‌وجود آمده بود که خیلی کمک کرد». این روایت کارگردان از انتخاب خسرو شکیبایی است. بازیگری که همراه پوراحمد در فیلم خواهران غریب حاضر شد و یکی از مفرح‌ترین فیلم‌های خانوادگی را کار کرد. اثری که هنوز هم با گذشت نزدیک به 12 سال، تازه و باطراوت است.

خسرو شکیبایی درباره پوراحمد می‌گوید: «یک روز از یک نفر جمله درستی درباره پوراحمد شنیدم. از او پرسیدم پوراحمد چه‌جور آدمی است و او گفت پوراحمد آ‌دم شریفی است. بعدتر دیدم این بهترین جمله‌ای است که می‌شود درباره او به کار برد. در خواهران غریب، او بیشتر بداهه کار می‌کرد و در لحظه چنان می‌توانست احساساتش را به زبان سینما ترجمه کند که آدم می‌ماند. پوراحمد ادا درنمی‌آورد، پیچیده‌ترین مسائل را بسیار سلیس و روان برای بازیگرش طرح می‌کند، جای سؤال نمی‌گذارد و در عین حال دست تو را باز می‌گذارد؛ طوری که یکدل می‌شوی. او آدمی نیست که برای راه‌افتادن کارش قول الکی به آدم بدهد. اگر سر چیزی با او توافق کنی و بگوید باشد، مطمئن هستی که آن کار را انجام می‌دهد. برو برگرد ندارد؛ محال است قول الکی بدهد». و حالا این2،  دوباره در «اتوبوس شب» کنار هم قرار گرفته‌اند. خسرو شکیبایی به خاطر بازی در این نقش تندیس بهترین بازیگر نقش اول مرد را از خانه سینما دریافت کرد. او بهترین گزینه برای بازی در نقش راننده‌ای بود که مخالف هر نوع خشونت و خونریزی بود.

ب مثل بازیگری

مهرداد صدیقیان بازیگر نقش نوجوان است که در فیلم نقش اصلی را بر عهده دارد، او پیش از این در فیلم «عصرجمعه» مونا زندحقیقی هم بازی کرده و اتفاقا نامزد سیمرغ بلورین هم شده؛ اما اتوبوس‌شب اولین فیلم اوست که به نمایش عمومی درمی‌آید. پوراحمد درباره انتخاب صدیقیان می‌گوید: «برای انتخاب او تست گرفتیم. 300 – 200 نفر آمدند و از بینشان 4 نفر را انتخاب کردیم. این تست‌ها را به خیلی‌ها نشان دادیم؛ هر کدام یکی را انتخاب کردند اما هیچ‌کس نگفت مهرداد خوب است. من
هر چه نگاه می‌کردم، می‌دیدم اون خوبه! تازه بعد که انتخاب شد، گفتم یک فیلم دیگر هم بازی کرده. رفتارش خیلی خوب و سلوکش مثل یک آدم 60 ساله بود».

کد خبر 37370

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز